در حماسه ي سخن / هركسي سئوال مي كند زمن/تا به كي ز هفت خان دم مي زني/يا سئوالهاي بي جواب را طرح مي كني/تا به كي از مسيرهاي بي مسافر و غريب/تابلوهاي بي نشانه را به عابران قرض مي دهي/يا ميان اين همه نگاه /از وقايع نديده سخن دراز مي كني/و من بدون حاشيه جواب مي دهم/تا زمانه اي كه هر كسي جاي خويش را به ديگران نشان نداد/و ميان هر نگاه دستهاي خويش را هي تكان نداد/تا دمي كه گل به جاي ويترين درون دل شكسته اي جاي خوش كند / من هنوز هم گزافه گفتن كلام را به خاطر تو با سياه قلم / شروع مي كنم/ اين غريبه را از اين حريم دور كنيد/اينجا بخش خصوصي است......
والسلام
يا علي مدد