سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هرگز نمی رد آنکه دلش زنده شد به عشق . . .

به نام خدا

دیروز همان پیر مرده آمد . . .

صحنه جالی برای بچه های معاونت ترافیکی بود . . .

دست پر آمده بود . . .

یه نامه از اتحادیه هتلداران گرفته بود که می گفت نیازی به پارکینگ ندارد . . .

کسی به او نگفت دمت گرم . . .

کسی به او نگفت مسیر را درست رفتی . . .ولی آنکه می دانستند با رفتارشان نشان دادند . . .

فرمانده هم چیزی نگفت فقط برا محکم کاری یادداشتی برا کسب تکلیف به مافوق داد . . .

مسوولیت داشت . . .

مجید دم گوشم گفت : یارو بالاخره یه کاری کرد . . .

روایت جالبی از خدمت برایم رقم خورد . . .

پیرمرد با نشاط تر شده بو د . . .

و ما . . .

***

از این آخرین نوشته سال 1384 اینجانب در وبلاگ یا رحمان است . . .

خدا مرا ببخشد به خاطر اشتباهتم . . .

شما نیز مرا حلال کنید . . .

یا رحمان و یا رحیم . . .