سفارش تبلیغ
صبا ویژن

و اینک داستان آغاز می شود . . .

بسم ا... الرحمن الرحیم

 

منت خدای را عزوجل که توفیق به این بنده اش داد تا دوباره بنویسد و بفهمد که زندگی هنوز در جریان است . . .

سال 1385 شروع شده و تا به حال چیزی ننوشته ام. . .

نه اینکه ننوشته باشم ،فکر می کردم باید جور خاصی بنویسم . . .

یه یادداشت درباره سفر اردوی سرخس نوشتم . . .

 یکی درباره سالگرد و یادواره شهید آوینی و یکی هم درباره بازدید از آسایشگاه جانبازان قطع نخاعی . . .

اولی یه کمی دیر شد که نزدم . . . ولی بعدا تکه هایش را می زنم . . .

دومی را گفتم مثل این فیلمهایی که صدا و سیما الان می گیرد چند سال دیگه نشان می دهد، بعدا می زنم و سومی را هم نگه داشتم برای روزهای غربت هبوط . . .

مانده بودم که یکی گلایه کرد و امروز این یادداشت را نوشتم . . .

از امروز قرار است جدی ترو منظم تر بنویسم . . .

تغییرات اساسی و جالبی هم به پیشنهاد یکی از بچه ها می خواهم انجام دهم . . . فقط یه کم لازم است که وقت بگذارم . . . . . .

این روزها، روزهای آخر راهنمایی و رانندگی است . . .

چند تا کار نیمه تمام است که باید انجام دهم . . .

اما زود شروع می کنیم . . .

 

دعای خیر نمایید که این روزها دعای خیر مومنین بهترین بدرقه راه است . . .

یا علی