سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فاصله میان حق و باطل

یا رحمان و یا رحیم

 . . . و سرانجام سومین دوره کارگاهی صهیونیزم و جهان اسلام برگزار شد . . .

یک دوره که علیرغم همه سختی ها و فشارهایی که داشت به نحو مطلوبی برگزار شد . . .

دوره توسط جنبش حمایت از قدس شریف برگزار شده بود که سایت براق را دارند . . .

یک سری به قسمت دوره مقدماتی سایت بزنید . . . مطالب جالبی دارد . . .

برخی از دوستان ثبت نام کردند و نیامدند ( و خودشان می دانند کی هستند!؟) دمشان گرم . . .

یک نسخه از دی وی دی های دوره را دادند . . .

هرکس می خواهد بسم ا...

فرمود: فاصله میان حق و باطل از یک مو نازک تر است . . .

فاصله میان صهیونیسم و اسلام چقدر است ؟

 


چه کسی می ماند . . ؟

یا رب

دیشب پس از چند ماه سر نزدن به دبیرستان برای همایش دیدار آنجا رفتم . . .

زمان چقدر زود می گذرد . . .

حرفهای این همایش را تو وبلاگ بر و بچ مفید میشه خواند . . .

رفتند و ما هم می رویم . . .

 

 

2- احتمالا خبر داشته باشید اسرائیل یک سلاح جدید ساخته که زاویه دار تیراندازی می کند . . .

این چند تا عکس را ببینید . . .

دنیا برای کشتن چه کارها که نمی کند . . .

سکوت  . . . سکوت . . . و باز هم سکوت . . .

 . . .اگر دنیای دیگری باشد، آن دنیا چگونه حساب می کشند . . ؟


یک یاد کوچک از 13 آبان + هلوکاست

یا رحمان

دیروز 13 آبان بود . . .

قسمت شد برویم پیش یکی از دانشجویان آن زمانی پیرو خط امام(ره) . . .

یه چیزایی می گفت که اگر یه کم دیگه ادامه می داد دیگه چیزی نمی فهمیدم . . .

همه چیز یک حرکت سازمان یافته بود . . .

قرار بود دانشجویان به صورت سمبلیک سفارت آمریکا را تنها به مدت 24 ساعت بگیرند . . .

تاکید کرد - و تاکید می کنم - تنها برای 24 ساعت آن هم سمبلیک . . .

دلیل این امر هم اجازه ورود شاه ایران به آمریکا بود . . .

ساعت 10  راهپیمایی آنها از چهارراه مفتح به سمت سفارت آغاز می شود . . .

ماموران سفارت ماهرانه دانشجویان را پس می زنند و کارمندان سفارت هم وقت می کنند اسناد را باطل و  امحا کنند. دستگاهها بار اضافی نمی کشند و دانشجویان به اطلاعات به جا مانده می رسند . . .

اول از همه دانشجویان پیرو خط امام آنهایی را که همینطوری وارد مجموعه شده بودند را کنار می گذارند تا نخاله و نفوذی بینشان نباشد و آنهایی که می مانند اعضا اصلی بودند . . .

وقت زیادی صرف می شود تا اطلاعات از روی همان کاغذهای مخدوش در بیاید که خانمها نقش زیادی ایفا کردند . . .

باقی قضایا را هم که می دانید . . .

چند سوال . . .

این ایام هم می توانیم 13 آبان داشته باشیم . . ؟

آمریکا چه تعریفی برای نسل جدید ما دارد . . ؟

در این دوره - پس از گذشت سالها -برای آنهایی که سفارت را گرفتند، آمریکا چه معنایی دارد . . ؟ آیا باز هم حاضرند سفارت را بگیرند . . ؟

 

2- نکته دومی که امروز هست این است که بالاخره جایزه مسابقه کاریکاتور هلوکاست هفته پیش داده شد . . .

کسی که این مسابقه را با شور خاصی راه انداختند هر کدام یه جور خاصی دچار مشکل شدند . . .

جا دارد اینجا از محمدرضا زائری ( همان روحانی که سردبیر روزنامه همشهری بود ) کسی که طرح مسابقه را داد یادی کنم . . .

الان لبنان دارد درس می خواند . . .

 شما هم این کاریکاتورهای برگزیده را ببینید . . .

یک کلیک کنید . . . بد نیست . . .

نزدیک 1200 اثر از 67 کشور . . .

روایت غریبی است . . .

آه که برای قتل و عام دیروز و امروز شیعیان کسی به فکر نیست . . .

 . . . اکنون چه می کنیم . . ؟


چه شد که چنین می شود ؟

بسم ا... الرحمن الرحیم

چقدر زیاد بود این دوری و این غربت . . .

خیلی وقت است ننوشتم و این سردی، سوزاند مرا . . .

 آمدم . . .

با موهایی که در این مدت سفید شد و طعنه هایی که شنیدیم ولی جا ماند . . .

چقدر تلخ بود . . .

***

هنوز ده روز نشده است که ماه  رمضان تمام شده . . .

آه که چه زود غل و زنجیرهای شیطان باز شد ...

وای که چه سریع عهدها در حال باطل شدن است . . .

افسوس که غفلت، موج می زند . . .

چه شد که چنین می شود . . ؟

 . . . و زمین می گردد . . .

 

 

 

 

 


چقدر ساده . . .

                                          یا رب العالمین

روزگار از همیشه غریب تر است . . .

بیهوده و سرگردان . . .

وامانده از هدف . . .

این یک ماهه چند بار مطلب نوشتم ولی مجالش نشد تا آنها را واردنمایم، حسی نبود . . .

عجب این روزگار ما با سرعت مهیبش رو به یک پیچیدگی ساده می رود . . .

پیچیده است اما ساده باز می شود . . .

مثل همین تونل رسالت . . .

به قول کرباسچی: « این تونل فقط یک تونل ساده قرن بیست و یکمی بود . . .»

ماجرا به همین سادگی است . . .

پیچیدهِ ساده . . .

چقدر تلخ است . . . تلخ نه مثل تلخی مطبوع قهوه . . . مثل تلخی بعد از نوشیدن شوکران . . .

می دانی چرا این تونل 9 سال طول کشید . . ؟

بحث بیاتی است . . . بی خیال . . .

از آنکه بگذریم به لبنان می رسیم . . .

سرزمینی معادل 260/1 مساحت ایران . . .

جاییکه 290 شبکه تلویزیونی دارد . . . شاید هم داشت . . . چه فرقی می کند . . .

این دیگر شوکران نیست، که اولش شیرین باشد . . .

زهر است . . . سمِ تلخ است . . .

هرکس در لبنان دنبال منفعت خویش است . . .

فرانسه، آمریکا، سوریه، اردن، عربستان، مصر، اسرائیل، فلسطین، حتی کویت و آخر سر ؟  . . .

سابقا وجدان محکمه ای بود که نیاز به قاضی نداشت . . .

اخیرا وجدان جک محافل سیاسی است . . .

 

بگذار تا مردم آینده که نه . . . نسلهای پس از ظهور آن منتقم صالح(عج) بفهمند که آن شعله ای که 1400 سال پیش درست شد نه یکهو که طی اینهمه سال گر گرفت . . .

تلخ است . . .

جنگ سراب سعادت را به ما نشان می دهد . . .

جنگ . . .

آنچه از او باقی می ماند بدبختی است . . .

و بدبخت کیست . . ؟

 

چقدر فرزندان آدم(ع) باید جلوی چشمشان همنوعان خود را بی دست و پا ببینند و عبرت نگیرند . . .

همین منطقه خودمان . . .

جنگ ایران و عراق کلی کشته و شهید و مجروج و جانباز، بعد جنگ عراق و کویت، بعد آمریکا و عراق 1 ، بعد افغانستان بعد عراق 2 بعد هم لبنان و اسرائیل . . .

                                                                   ***

خوشبخت کیست . . ؟

 . . .

سعادتمند کیست . . ؟

قدرت چیست . . ؟

آخرت کجاست . . ؟

و هدف چیست . . ؟

                                                                 ***

بشر چقدر ساده در زمان گم شد . . .

چقدر ساده . . .


حرفش جالب بود . . .

یا رب العالمین

چند وقتی است مثل سابق نیستم . . .

بیشتر از خستگی این رخوت و کسلی است . . .

یکی می گفت روزمرگی آدم را اینجور می کند . . . حرفش جالب بود . . .

تو کتاب آلیس در سرزمین عجایب یه جایش قشنگ بود:

آلیس به دو راهی رسید و پرسید: ممکنه به من بگید از کدام مسیر باید بروم ؟

گربه گفت: بستگی داره کجا بخواهی بری . . .

آلیس مردد گفت: نمی دانم!

گربه گفت: در این صورت فرقی نمی کند . . .

 

 

بگذریم . . .

راستی کسی از آخرین اخبار قضیه هسته ای ایران خبری داره؟ چند وقتی است که دیگه دنبال نمی کنم . . .

اجلاس شانگهای خوب شد یا نه؟

وبلاگ یک ایرانی که ژاپنی خوانده است را داشتم می دیدم که حیف دیدم شما این مطلب را نخوانید . . .

یک شرکت تهیه نرم­افزار­های رایانه‌ای در ژاپن، به روی یک نسخه خاص از ویندوز به جای پیام­های تکراری مایکروسافت، هایکو (!؟!) قرار داده است.

 یعنی وقتی کاربر با خطای سیستم مواجه می­شود، به جای دیدن پیام­های آزاردهنده همیشگی ویندوز با خواندن هایکو به فناپذیری دنیا و هرچه که در اوست می اندیشد و کمی آرامش می یابد . . .

 

 

سایتی که جستجو کردید

 

یافت نشد اما

 

سایت­های بیشماری هست . . .

                                                                               ***

فایل به آن بزرگی

 

شاید که مهم بوده باشد

 

اکنون دیگر وجود ندارد

                                                                               ***

 

دیروز کار می­کرد

 

امروز کار نمی­کند

 

ویندوز چنین است

                                                                               ***

 سه چیز حتمی است:

 

مرگ، مالیات، از بین رفتن داده

 

اگر گفتید کدامیک اتفاق افتاده؟

                                                                               ***

کمبود فضا

 

کاش تمام آسمان از آن ما بود

 

افسوس ممکن نیست !

                                                                               ***

خرابی بدل می­کند

 

رایانه گرانقیمت شما را

 

به یک تکه سنگ

 

                 

 

 

دعای خیر را فراموش نکنید . . .

 باشد که خداوند همه ما را ببخشاید . . .

ان شاء ا . . .

 

 

 

 


صورت مسئله بی‌‌آرایش!

به نام خدا

 

یک نفر شاعر بود
یک نفر تاجر بود
تاجر مورد بحث
در علوم ادبی دستی داشت
شعر بازی می‌کرد ـ مثل کفتر بازی ـ
شاعر ما روزی
شعر «آزاد» ی گفت
شعر مذکور به دست تاجر واصل شد
تاجر از خواندن شعر
عصبانی شد و آن را جر داد
بعد از آن ـ با وقار ادبی ـ
پاکت ارزن خود را برداشت
رو به کفترهایش ـ غرق در سجع ملیح ـ
اندر اوصاف و مزایای اصالت در شعر
نطق غرّائی کرد

 

***

( صورت مسئله طولانی شد، می‌بخشید(

مختصر شرح دهید:
1.
صله در شعر چه نقشی دارد؟
2.
بغبغو یعنی چه؟


***


(
لطفاً از حاشیه پرهیز کنید(
و موفّق باشید!

 

سید حسن حسینی

 

 

باقی حرفها باشد برای بعد . . .

یا علی

 

 

 


ای خمینی عزیز

بسم الرب الشهدا و الصدقین

در این دوران وانفسا، یاد امام (ره) -شاید برای بعضی- درد ها را کاهش می دهد  . . .

بغض های نهفته را چگونه می توان گفت ؟

***

آه ای خمینی عزیز،

                    پس از تو چه ها که نشد . . .

 

                                                                            و رحمه ا... و برکاته


بر محمد(ص) صلوات . . .

یا رب العالمین

سلام

اخبار این چند روز را داشتم می دیدم که از مجلس یادبودی برای دکتر سید حسن حسینی خبری خواندم . . .

خدا بیامرزدش . . .

اولین شعری که از او خواندم این بود : شاعری در مشعر . . . عارفی در عرفات  . . .  بر محمد (ص) صلوات . . .

این شعر را برای بعضی ها که می خواندم می گفتند خیلی خوششان آمده ، بعضی ها هم زیاد تعریف نمی کردند . . .

تا اینکه دو کتاب گنجشک و جبرئیل و طرح داروی نوستالژیک سید را دیدم . . .

- شاعری وام گرفت

شعرش آرام گرفت . . .

- تاجری مجلس تفسیر گذاشت

ابتدا فاتحه بر قرآن خواند . . .

- شاعری وارد دانشکده شد

دم در ذوقش را به نگهبانی داد . . .

سنگین بود و در سکوت غرق می کرد . . .

بارها با بچه های بسیج دانشکده سر این شعرها بحث کردیم . . .

یک ماه بعد از فوتش فیلمی از او دیدم . . .

شاعر شوخ مسلکی بود . . . خوش صحبت و خندان با غمی نهان . . .

امشب نتوانستم از او چیزی نگویم . . .

قیصر امین پور این اواخر در یادبودش شعری گفته است . . .

برای سیدحسن حسینی*

سنگ ناله می‌کند: رود، رود بی‌قرار

کوه گریه می‌کند: آبشار، آبشار!

آه سرد می‌کشد باد، باد داغدار

خاک می‌زند به سر، آسمان سوگوار

سرو از کمر خمید، لاله واژگون دمید

برگ و بار باغ ریخت، سبز سبز در بهار

ذره ذره آب شد، التهاب آفتاب

غرق پیچ‌وتاب شد، جست‌وجوی جویبار

در لبش ترانه‌ آب، از گدازه‌های درد

در دلش غمی مذاب، صخره صخره کوهوار

از سلاله‌ی سحاب، از تبار آفتاب

آتش زبان او، ذوالفقار آب‌دار

باورم نمی‌شود! کی کسی شنیده ‌است

زیر خاک گم شوند، قله‌های استوار؟

بی‌تو گر دمی زنم، هر دمی هزار غم

روی شانه‌ی دلم، هر غمی هزاربار

هر چه شعر گل کنم،‌ گوشه‌ی جمال تو!

هر چه نثر بشکفم، پیش پای تو نثار!

 

صلوات


خدا بهتر می داند . . .

یا رب العالمین

آدم که در راه می ماند، چه می کند؟

چند لحظه فکر . . .

اقدام . . .

این را برای این گفتم که این روزها فضا اینگونه است . . .

فقط باید درست اقدام کرد . . .

حیف که فقط سخت است .  .  .

اما کیست آنکه یاور در راه ماندگان باشد . . .

2) یه چیزی تو نمایشگاه دیدم که برایم جالب بود . . .

کنار غرفه انتشارات قلم ایستاده بودم و داشتم با آقای عیسی سحرخیز حرف می زدم که یکهو دو تا دانش آموز دبیرستانی آمدند کنار غرفه . . .

داشتند کتابهای روی میز را نگاه می کردند . چند تا کتاب هم از دکتر بازرگان روی میز بود که عکس ایشان روی جلد آنها خورده بود. داشتند با هم حرف می زدند که یکشان یه کتاب از کتابهای دکتر بازرگان را برداشت و با تعجب زیادی نگاهش می کرد . . .

 دوستش را صدا زد که: بیا ببین سیاوش قمیشی کتاب نوشته  . . . ولی چرا اینقدر پیر شده . . .

باز دم اون یکی گرم که زد پشت اولی که اینی که دیدی یکی دیگست . . . ولی آنهم نشناختش . . .

معلوم شد که اولی نه دکتر بازرگان را می شناخته نه سیاوش قمیشی . . .

درسته که خندیدیم ولی نسل مظلوم جدید را چه کسی با چه تدبیری و چه وقت می خواهد دریابد . . ؟

خدا بهتر می داند . . .

یا علی